قسمت دهم

اين داستان براساس واقعيت است

تقديم به همه ي اونايي كه دردعشقوچشيدن

قسمت دهم

اون2تاباهام دعواميكردن ومنم فقط گريه ميكردم.صداجروبحثامون بلندشده بودومامانمم اومد...وپرسيدكه چي شده؟چه خبرتونه؟اجيم شروع كردكه اره دخترت دوباره باپسرفلاني رابطه داره واينجورحرفا...مامانم خيييييلي اعصباني شده بوديه عالمه منوتحقيركردونوازش فيزيكي هم شدم...نميدونم چرااين سوال تاحالابراكسي پيش نيومده كه دليل مخالفت خواهرام ومامانم چيه؟ماتويه محيط كوچيك زندگي ميكنيم وفرهنگشونم پايينه واين اوج فاجعس.عقلشون به چشماشونه وفوضولم زيادهستو...
بعله بخاطراينكه عشق من تيپ ميزنه وماشينش اسپرته ووقتي سوارماشين ميشه تندميرونه وصداضبط ماشينشوبلندميكنه يااينكه قيافش برخلاف سيرت ودرونش منفي ميزنه فكرميكنن پسربديه!!ميدونم كه شماهادرك ميكنيدوميدونيدكه جوونه  مغروره   دوست داره خوش باشه   دوست داره محيطي كه توش زندگي ميكنه وبدترين شرايطوداره درستش كنه و...
اون شب خط من پيش اجيم بودولي پوكشوبلدنبود.مامانم مجبورم كردوپوكوبهشون گفتم.خطم شارز نداشت وازاين بابت دلم آروم بود.ظاهرا تواون اسايي كه بااجيم به همديگه داده بودن اجيم اشتباه متوجه شده بوده كه اون به ارواح خاك پدرش قسم خورده كه هيچوقت ديگه به من زنگ نزنه ولي قضيه چيزديگه اي بوده كه به موقعش تعريف ميكنم.بهم گفتن امشب بهت ثابت ميكنيم كه اونيكه دوسش داري چقدرپسته وسرحرفاش نيست وروح پدرشوتوگورميلرزونه ازاينجورپسري چه انتطاري داري؟!منومامانم تويه اتاق ديگه بوديم واون دوتاهم يه اتاق ديگه.حدس ميزدم ميخان چيكاركنن...



نظرات شما عزیزان:

ƒα☂ℯღℯℌ
ساعت17:02---5 اسفند 1393
ای وای من!!

سهیلا
ساعت23:36---13 بهمن 1393

اخه چرا اینکارو میکنن اجی هات؟؟؟؟؟؟؟؟
این به جای پشت هم بودنه ؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ برچسب:, ] [ 11:19 ] [ بغض شيشه اي ] [ ]